سیزده بدرتان مبارک. امید است با گره زدن سبزه ها دلدادگان به هم برسند، همه مان پول پارو کنیم، این بار از سیری مفرط نفسمان بالا نیاید، در نفت غوطه بخوریم، آنقدر آب داشته باشیم و آب بنوشیم که آرزو کنیم آبمان را روزانه قطع کنند و مجبور شویم به آفریقا آب آشامیدنی صادر کنیم و آنقدر برق داشته باشیم که در مستراح هایمان هم چلچراغ و شاندلیه آویزان کنیم.
وقتی خانم رخشانا عکس سزده به در محمود جون رو گذاشتن به این فکر افتادم که سیزده به در رجال سیاسی رو اینجا بیارم.به امید این که خوشتون بیاد.
نحوه ی برگزاری مراسم سیزده بدر توسط برخی رجال سیاسی:
سید محمد خاتمی: سبزه را بر می دارد، صدبار بکنم نکنم راه می اندازد.
فال حافظ می گیرد و استخاره می کند که آیا گره بزند یا نزند. هزار و هفتصد
و پنجاه و سه بار گره می زند، باز می کند. بیرون خانه اش هم در و همسایه
خود را تکه پاره می کنند که: "دِ گره بزن لامصب. اینقدر دلبری نکن." آخر
سر هم با بی میلی و اکراه یک گره ی شل و ول می زند. خبر به همسایه ها می
رسد که: "گره زد، گره زد." همسایه ها به میمنت گره زدنش شربت و شیرینی پخش
می کنند. از این ور او گره می زند، از آن ور فاطمه آپارتی هوار می کشد:
"این چه وضع گره زدن است ای مفسد فی الارض؟ اعدام باید گردد، اعدام باید
گردد." از آن طرف هم شریعتمداری می پرد وسط که: "حالا دیگه اینقدر بی حیا
شدی که برای من سبزه گره می زنی؟ "بوتو" باید گردد، "بوتو" باید گردد."
بعد موسوی می آید می گوید: "تو گره بلد نیستی بزنی، من هنرمندم یک گره ی
سورئالی برات بزنم تا یاد بگیری گره زدن یعنی چی." آخر سر خاتمی می گوید:
"اصلا گره نخواستیم"، گره اش را باز می کند و سیزده اش را به در که سهل
است، به دیوار هم نمی کند و قهر می کند می رود. همسایه ها هم شیرینی در
دهانشان می شود فضله، شربت در گلویشان می شود زهر هلاهل و مثل گیج و گنگ
ها همدیگر را نگاه می کنند که چی شد آخه. لازم به ذکر است که همسایه ها
هنوز در شوک به سر می برند و حالا حالاها هم وضع به همین منوال خواهد بود.
دروغ سیزده: کنار کشیدن من به نفع اصلاح طلبان خواهد بود.
دکتر محمود احمدی نژاد: یک سبزه می گیرد دستش و با ننه افسرش می روند محله ی فقیر فقراء تا محبتهایش را در این روزهای حساس برای همه خرج کند تا همه بدانند چه گوهری است این احمدی. همه ی فقراء از ذوق گریه می کنند. سپس بدون هیچ اعمال زوری عریضه به دست به سمت رئیس جمهور می دوند. رئیس جمهور می گوید: "شما هم من نمی فهمم چرا تا منو می بینین یاد قلم فرسایی می افتین. خوب یاد گرفتین ها! فعلا وقت نامه خوندن نیست. کار مهم تری داریم. براتون سبزه آوردم تا گره بزنین. اگر آرزویی دارین فقط باید سبزه ی منو گره بزنین وگرنه گره تون می زنم. تازه اگه سبزه ی منو گره بزنین حتما آرزوتون برآورده می شه و دروغ هم خناق نیست که بیخ گلوی آدم رو بچسبه. یالله بیاین گره بزنین." عده ای گره می زنند، عده ای هم که در ابتدا به دلیل جهل از گره زدن امتناع می کردند وقتی با کتک های افسر خانم حسابی نوازش و ارشاد شدند گره ای میزنند. بعدش احمدی سبزه را بر می دارد و می رود پشت یک ساختمان خرابه یواشکی تمام گره های مشکوک را باز می کند. آخر سر هم یک گره ی کور خودش به سبزه می زند و سبزه را می اندازد در جوب مولوی وسط آشغال میوه ها.
دروغ سیزده: من نفت میدهم، پوشش مهم نیست، مدل مو مهم نیست، امنیت روانی مهم است، وضعیت اقتصادی را سامان می دهم، من اصلا هم نگفتم که من هاله دارم، آن فیلم های یوتیوب هم همه شان دروغ سیزده هستند (خیلی ببخشید، اگر بخواهیم تمامی دروغ های سیزده احمدی نژاد را بنویسیم سه سال و نیم باید بنویسیم. ضیق وقت به ما اجازه ی این کار را نمی دهد).
آیت الله مهدی کروبی: یاد سال گذشته می افتد که تا خوابش برد گره ی
سبزه اش را یکی باز کرد و همه چیز به هم ریخت. بنابراین امسال کاملا مجهز
است. اول می رود بالای پشت بام می ایستد و به سمت خانه ی خاتمی فریاد می
زند: "گفته باشم، الکی پیغام پسغام نفرستین، من یکی کوتاه بیا نیستم. پیر
شدم، تموم شدم، اما هنوز سبزه گره نزدم. محال ممکنه که کوتاه بیام. گره می
زنم، خوبشم می زنم. هرکی ناراحته گره نزنه." می دود پایین، درب منزل را غل
و زنجیر می کند، یک پارچ قهوه ترک درست می کند، سبزه اش را زیر عبایش قایم
می کند و می رود زیر زمین. در زیر زمین را هم هفتصد قفل می زند. با سبزه
اش با هم می پرند داخل گنجه قایم می شوند. در گنجه را هم می بندد. سبزه اش
را یک گره ی مشتی می زند. از گنجه می آید بیرون، سبزه را می گذارد
روبرویش، تفنگ سرپرش را می گیرد دستش، قلپ قلپ قهوه ترک می خورد و قراولی
سبزه اش را می کشد. آخر شب هم یواشکی بدون اینکه کسی متوجه شود تا بیاید و
گره اش را باز کند آن را می اندازد در راه آب.
دروغ سیزده: اگر انصراف خاتمی موجب افزایش یأس در گروهی از حامیان ایشان باشد، باید برای تغییر این وضع تلاش کرد.
میرحسین موسوی: می گوید: "چند سالی میشه تو این رسم و رسوما شرکت
نکردم. بذار یه سبزه ای گره بزنیم ببینیم چطوریاست." می آید سبزه اش را
گره بزند، خاتمی می گوید: "پسر خوب حرف گوش کن و گره نزن"، می گوید: "دوست
دارم گره بزنم. گره ی من به گره ی تو کاری نداره." خاتمی می گوید: "پس اگه
تو گره بزنی من گره ی خودم رو باز می کنم." موسوی میگوید: "خوب باز کن، به
من چه؟" باز خاتمی می گوید: "اینقدر گیر نده." که یکدفعه اشک در چشمان
موسوی حلقه می زند و می گوید: "با روحیه ی من هنرمند اینطوری بازی نکن،
دلم می شکنه می ریزه زمین ها." خاتمی هم که دوست ندارد هیچ کس از او
ناراضی باشد، می گوید: "باشه بابا این سبزه مال تو هرچقدر می خوای گره
بزن." او هم قشنگ یک پاپیون هنری به سبزه اش می زند و بعد هم با حرکات
آرتیستیک سبزه اش را پرت می کند در جوب خیابان ولیعصر.
دروغ سیزده: اگر رای دوستان و غالب بر همه نظر آقای خاتمی ارزیابی مرا تایید نکند بر آن اصرار نمی کنم.